اگر قرار بود یک بار دیگر فرزندم را بزرگ کنم . انگشتم را کم تر به نشانه تهدید به سوی او می گرفتم ، کمتر به ادب کردن او می اندیشیدم ودر مقابل، بیش تر به برقراری ارتباط با او اهمیت می دادم . کمتر به ساعتم نگاه می کردم وچشم هایم را بیش تر برای نگاه کردن به او به کار می گرفتم .
ادامه....

اگر قرار بود یک بار دیگر فرزندم را بزرگ کنم . انگشتم را کم تر به نشانه تهدید به سوی او می گرفتم ، کمتر به ادب کردن او می اندیشیدم ودر مقابل، بیش تر به برقراری ارتباط با او اهمیت می دادم . کمتر به ساعتم نگاه می کردم وچشم هایم را بیش تر برای نگاه کردن به او به کار می گرفتم .
با او بیش تر به گردش می رفتم ، بادبادک های بیش تری به آسمان می فرستادم. کم تر خود را جدی می گرفتم ،اما جدی تر با او بازی می کردم . دشت های بیش تری با وی می پیمودم ،و ستارگان بیش تری را با او تماشا می کردم . کم تراو را میکشیدم که تندتر راه برود.و بیش تر در آغوشش می کشیدم. رفتار خشک وسخت گیرانه ام را کم تر به کار می بردم. و درعوض بیش تر حمایتش می کردم. به جای فکر کردن به ساختن خانه ، اعتماد به نفس اورا می ساختم . وبه جای این که عشق به قدرت را در خود رشد دهم ، قدرت عشق ورزیدن را در خود پرورش می دادم.