امام علی(ع):
دنیا٬درحال انتقال از یکی به دیگری است واز کف رفتنی است.گیرم که دنیا برای تو بماند٬تو برای آن نمی مانی.
غرر الحکم ح۱۸۰۲
وصیت پدر:
شخصی به پسرش وصیت کرد که پس از مرگم جوراب کهنه ای به پایم بپوشانید، میخواهم در قبر در پایم باشد.
وقتی که پدرش فوت کرد و جسدش را روی تخته شست و شوی گذاشتند تا غسل بدهند، پسر وصیت پدر خود را به عالم اظهار کرد، ولی عالم ممانعت کرد و گفت: طبق اساس دین ما ، هیچ میت را به جز کفن چیزی دیگری پوشانیده نمیشود!
ولی پسر بسیار اصرار ورزید تا وصیت پدرش را بجای آورند، سر انجام تمام علمای شهر یکجا شدند و روی این موضوع مشورت کردند، که سر انجام به مناقشه انجامید...
در این مجلس بحث ادامه داشت که ناگهان شخصی وارد مجلس شد و نامه پدر را به دست پسر داد، پسر نامه را باز کرد، معلوم شد که نامه(وصیت نامه) پدرش است و به صدای بلند خواند:
پسرم! میبینی با وجود این همه ثروت و دارایی و باغ و این همه امکانات حتی اجازه نیست یک جوراب کهنه را با خود ببرم.
یک روز مرگ به سراغ تو نیز خواهد آمد، هوشیار باش، به توهم اجازه یک کفن بیشتر نخواهند داد. پس کوشش کن از دارایی که برایت گذاشته ام استفاده کنی و در راه نیک و خیر به مصرف برسانی و دست افتاده گان را بگیری، زیرا یگانه چیزی که با خود به قبر خواهی برد همان اعمالت است.
داستان:
ابو علی سینا هنوز به سن بیست سال نرسیده بود که علوم زمان خود را فرا گرفت و در علوم الهی و طبیعی و ریاضی و دینیِ زمان خود، سرآمد عصر شد. روزی به مجلس درس ابو علی بن مسکویه، دانشمند معروف آن زمان، حاضر شد. با کمال غرور، گردویی را جلو ابن مسکویه افکند و گفت: مساحت سطح این را تعیین کن؟
ابن مسکویه جزوه هایی از یک کتاب را که در علم اخلاق و تربیت نوشته بود (کتاب طهارة الاعراق) جلو ابن سینا گرفت و گفت: تو نخست اخلاق خود را اصلاح کن تا من مساحت سطح گردو را تعیین کنم! تو به اصلاح اخلاق خود محتاج تری از من به تعیین مساحت سطح این گردو.
ابو علی از این گفتار شرمسار شد و این جمله راهنمای اخلاقی او در همه عمر قرار گرفت.
راز شاد زیستن:
خاک، تا دانهها رو سبز نکنه، خودش سبزهزار نمیشه.
این یعنی سبز کن، تا سبز بشی.
این یک قاعده است...
وقتی که تو زندگیت برای شادی و خوشبختی دیگران تلاش میکنی،
حتماً خداوند کسی رو قرار میده که برای شادی و خوشبختی تو، تلاش کنه...
چرا که این قانون خداوند است...
سوره الرحمن آیه ۶۰
هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَان؟!
آیا جزای نیکی جز نیکی است؟!
یعنی: اگر احسان کنی، احسان میبینی.
اگر نیکی کنی، نیکی میبینی.
پس: اگر میخوای دلشاد بشی، باید دلی رو شاد کنی.️
پیامبر اکرم (ص) فرمود:
هر کس که میخواهد دعایش مستجاب شود، و غمش از بین برود، باید گره از کار گرفتارى باز کند.
نهج الفصاحه ص ۷۵۹ ، ح ۲۹۶۱.
پس: گره از کارِ مردم باز کن، تا خدا گره از کارت باز کنه.
پرسش: چهار ناظر حاضر بر زندگی انسان چیست؟
پاسخ:هرلحظه و هرزمان چهار دوربین زنده در حال فیلمبرداری از زندگی ما هستند که قرار است روزی در قیامت تمام زندگی ما را به نمایش بگذارند
ناظر اول(خــدا) است.
ألَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَری؛
آیا انسان نمیداند که خدا او را نگاه میکند؟
سوره مبارکه علق آیه ۱۴
ناظر دوم(ملائک مقرب خدا) هستند؛
الله تعالی میفرماید :
ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتید؛
از شما حرکتی سر نمیزند مگر اینکه دو مأمور در حال نوشتن آن هستند
سوره مبارکه قاف آیه ۱۸
سومین ناظر( زمین) است.
خداوند در قران کریم میفرماید :
یوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها؛
در آنروز زمین هرچیزی که دیده را بیان میکند.
سوره مبارکه زلزال آیه ۴
چهارمین ناظر (اعضاء و جوارح خود ما) میباشند.
الله سبحان میفرماید :
تکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ
در آنروز دستها و پاها شهادت میدهند که چه کاری کردهاند.
سوره مبارکه یس آیه ۶۵
مردها محبت ورزیدن نمیدانند!
آمار طلاق در جامعه فاجعه آمیز است، میتوان آمارها را مخفی کرد اما با این کار طلاق کاهش نمی یابد.
اخلاق اهل بیت
عموما آقایان از محبت ورزیدن به همسران غافلند و حتی شاید روشهای ساده ی آن را نمی دانند.
روایت داریم که پیامبر(ص) فرمود: «قَوْلُ الرَّجُلِ لِلْمَرْأَةِ» اگر مردی به زنش بگوید، «إِنِّی أُحِبُّکِ» من تو را دوست دارم، «لَا یَذْهَبُ مِنْ قَلْبِهَا أَبَداً» این جمله هرگز از ذهن زن خارج نمیشود، بعضی میگویند این حرفها زن را لوس میکند، یا این حرفها مرد را لوس میکند، نه، اینگونه نیست، اما حسین(ع) فرمود:
«لعمرک إننی لأحب داراً/تکون بها سکینة والرباب»
من خانهای را دوست دارم که در آن رباب، همسرم باشد. ائمه(ع) محبتشان را ابراز میکردند، حضرت علی (ع) محبتش را ابراز میکرد، حضرت زهرا(س) محبتش را ابراز میکرد. پیامبر(ص) دوستیاش را نسبت به خدیجه کبری ابراز میکرد.
قهوه مبادا !!!
با یکی از دوستانم وارد قهوهخانهای کوچک شدیم و سفارش دادیم. بسمت میزمان میرفتیم که دو نفر دیگر وارد قهوهخانه شدند. و سفارش دادند: «پنجتا قهوه لطفاً. دوتا برای ما و سه تا هم قهوه مبادا.»
سفارششان را حساب کردند و دوتا قهوهشان را برداشتند و رفتند. از دوستم پرسیدم: «ماجرای این قهوههای مبادا چی بود؟»
دوستم گفت: «اگه کمی صبر کنی تا چند لحظه دیگه حقیقت رو میفهمی.»
آدمهای دیگری وارد کافه شدند. دو تا دختر آمدند، نفری یک قهوه سفارش دادند، پرداخت کردند و رفتند. سفارش بعدی هفت تا قهوه بود از طرف سه مرد. سه تا قهوه برای خودشان و چهارتا قهوه مبادا. همانطور که به ماجرای قهوههای مبادا فکر میکردم و از هوای آفتابی و منظرهی زیبای میدان روبروی کافه لذت میبردم، مردی با لباسهای مندرس وارد کافه شد که بیشتر به گداها شباهت داشت. با مهربانی از قهوهچی پرسید: «قهوهی مبادا دارید؟»
خیلی ساده ست! مردم به جای کسانی که نمیتوانند پول قهوه و نوشیدنی گرم بدهند، به حساب خودشان قهوه مبادا میخرند. سنت قهوهی مبادا از شهر ناپل ایتالیا شروع شد و کمکم به همهجای جهان سرایت کرد. بعضی جاها هست که شما نه تنها میتوانید نوشیدنی گرم به جای کسی بخرید، بلکه میتوانید پرداخت پول یک ساندویچ یا یک وعده غذای کامل را نیز تقبل کنید.
گاهی لازمه که ما هم کمی سخاوت بخرج بدهیم و قهوه مبادا، ساندویچ مبادا، آبمیوه مبادا، لبخند مبادا و مباداهای دیگر که دل خیلیها از آنها میخواد و چشم انتظارند تقدیم کنیم.