سلمان میگوید :
زیر سایه درختی نزد رسول خدا(ص) بودیم .
آن حضرت شاخهای را گرفت و تکان داد . برگ هایی از آن بر زمین ریخت
سپس حضرت فرمودند : نمی پرسید که چرا چنین کردم؟!️
گفتیم : بفرمایید .
فرمودند : هنگامی که مسلمانی به نماز میایستد گناهانش مانند برگهای این درخت بر زمین میریزد.
وسائل الشیعه : ج۴ ، ص۳۰
امام على(ع):
بدترین دشمن آدمى، خشم و شهوت اوست،
پس هر که آن دو را در اختیار بگیرد، مقامش بالا می رود و به هدفش برسد.
میزان الحکمه ج۸ ص۴۴۷
دخترکی با سنگ، بدنه ماشین پدرش را خراش می داد. پدرش از روی خشم چند ضربۀ محکم به دستش زد، غافل از اینکه آچار در دستش است. در بیمارستان دخترک انگشتانش را از دست داد. دختر از پدرش پرسید: پدر، انگشتانم کی رشد می کنند؟ پدر از ناراحتی حرفی نمی زد. نشست و به خراشهای روی ماشین نگاه کرد. دختر نوشته بود: «دوستت دارم بابا».
عصبانیت و عشق حد و مرزی ندارد. مشکل امروز جهان این است که "مردم" استفاده میشوند و "وسایل" دوست داشته میشوند.
دارد دوباره حال و هوا فرق می کند
حتی عبور ثانیه ها فرق می کند
این روزها که بغض، دلم را گرفته است
با روزهای قبل چرا فرق می کند
این پرچم سیاه همین بیرق و علم
حاکی ست با همیشه فضا فرق می کند
دارند بچه ها کتیبه به دیوار می زنند
حتی سروده ی شعرا فرق می کند
یک راست می روم سر اصل مصیبت ام
آقای من عزای شما فرق می کند
هر چند کعبه کعبه و بیت الهی است
اما هوای کرببلا فرق می کند
آقا نگیر خرده اگر شور می زنند
عشق تو با همه به خدا فرق می کند
" باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است "
آقا ببخش حال خودم هم عوض شده
این است جای قافیه ها فرق می کند
تا گفت: «یا اخی» دلش بی قرار شد
سوز صدا و سوز صدا فرق می کند
بانو نشسته بود و سری روی نیزه بود
اینجا... غروب با همه جا فرق می کند
امام علی(ع):
دنیا٬درحال انتقال از یکی به دیگری است واز کف رفتنی است.گیرم که دنیا برای تو بماند٬تو برای آن نمی مانی.
غرر الحکم ح۱۸۰۲
وصیت پدر:
شخصی به پسرش وصیت کرد که پس از مرگم جوراب کهنه ای به پایم بپوشانید، میخواهم در قبر در پایم باشد.
وقتی که پدرش فوت کرد و جسدش را روی تخته شست و شوی گذاشتند تا غسل بدهند، پسر وصیت پدر خود را به عالم اظهار کرد، ولی عالم ممانعت کرد و گفت: طبق اساس دین ما ، هیچ میت را به جز کفن چیزی دیگری پوشانیده نمیشود!
ولی پسر بسیار اصرار ورزید تا وصیت پدرش را بجای آورند، سر انجام تمام علمای شهر یکجا شدند و روی این موضوع مشورت کردند، که سر انجام به مناقشه انجامید...
در این مجلس بحث ادامه داشت که ناگهان شخصی وارد مجلس شد و نامه پدر را به دست پسر داد، پسر نامه را باز کرد، معلوم شد که نامه(وصیت نامه) پدرش است و به صدای بلند خواند:
پسرم! میبینی با وجود این همه ثروت و دارایی و باغ و این همه امکانات حتی اجازه نیست یک جوراب کهنه را با خود ببرم.
یک روز مرگ به سراغ تو نیز خواهد آمد، هوشیار باش، به توهم اجازه یک کفن بیشتر نخواهند داد. پس کوشش کن از دارایی که برایت گذاشته ام استفاده کنی و در راه نیک و خیر به مصرف برسانی و دست افتاده گان را بگیری، زیرا یگانه چیزی که با خود به قبر خواهی برد همان اعمالت است.
داستان:
ابو علی سینا هنوز به سن بیست سال نرسیده بود که علوم زمان خود را فرا گرفت و در علوم الهی و طبیعی و ریاضی و دینیِ زمان خود، سرآمد عصر شد. روزی به مجلس درس ابو علی بن مسکویه، دانشمند معروف آن زمان، حاضر شد. با کمال غرور، گردویی را جلو ابن مسکویه افکند و گفت: مساحت سطح این را تعیین کن؟
ابن مسکویه جزوه هایی از یک کتاب را که در علم اخلاق و تربیت نوشته بود (کتاب طهارة الاعراق) جلو ابن سینا گرفت و گفت: تو نخست اخلاق خود را اصلاح کن تا من مساحت سطح گردو را تعیین کنم! تو به اصلاح اخلاق خود محتاج تری از من به تعیین مساحت سطح این گردو.
ابو علی از این گفتار شرمسار شد و این جمله راهنمای اخلاقی او در همه عمر قرار گرفت.
️ امام کاظم(ع):
پس از خداشناسی، برترین کاری که بنده، به وسیله آن به خداوند نزدیک می شود عبارت است از: نماز، نیکی به پدر و مادر، ترکِ حسد و خودپسندی و فخرفروشی.
تحف العقول، ص391
شرح حدیث:
«قرب به خدا»، هدفی بزرگ و مقدّس است.
چگونه می توان به خدا نزدیک شد؟
بی شک، کارهایی که پسندیده خداست و به آنها فرمان داده و از بندگانش خواسته است، اگر انجام گیرد، بنده را به خدا نزدیک می کند. «نماز» یکی از مهمترین دستورهای الهی است و بارها در قرآن، فرمانِ «اقیموا الصّلاه» آمده است.
نیکی به والدین، کار خداپسند دیگری است. در اهمیت آن همین بس که خداوند، در کنار فرمان به خداپرستی، احسان به پدر و مادر را آورده است. «الاّ تَعبُدوا اِلّا اِیّاهُ وَ بِالوالِدَینِ اِحساناَ».(1)
حسد، خودپسندی و فخر، هر سه از صفات ناپسندند.
پرهیز از اینها نیز مایه نزدیک شدن به خداست.
سرآمد همه فضایل و اعمال قرب آور، «معرفت خدا» ست. کارهای شایسته دیگر هم از کسی سر می زند که خداشناس باشد و مطیع فرمان او. از این رو، امام کاظم(ع) جایگاه والای خوبیهای یاد شده را در مرتبه بعد از معرفت یاد می کند.
در کسب این گوهرها کوشا باشیم.
1. اسراء(17)، آیه 23.
منبع: حکمت های کاظمی (ترجمه و توضیح چهل حدیث از امام کاظم علیه السلام)
میلاد امام موسی کاظم(علیه السلام)مبارک باد.
عید است و هوا شمیم جنت دارد
نام خوش مصطفی حلاوت دارد
با عطر گل محمدی و صلوات
این محفل ما عجب طراوت دارد
____________________
صد شکر که پیغمبر رحمت داریم
هم دست به دامان ولایت داریم
با ذکر شریف و مستجاب صلوات
امید شفاعت به قیامت داریم
_____________________
قسم به جان تو ای عشق ای تمامی هست
که هست هستی ما از خم غدیر تو مست
در آن خجسته غدیر تو دید دشمن و دوست
که آفتاب برد آفتاب بر سر دست
عید سعید غدیر خم مبارک باد.
کرامتی از امام هادی علیه السلام
در روزگار حکومت متوکل زنی ادعا کرد که زینب دختر فاطمه زهرا سلام الله علیها است متوکل به او گفت: تو زن جوانی هستی و از زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله سالیانی گذشته است.
آن زن گفت: رسول خدا دستش را بر بدن من کشیده است و از خداوند خواسته که هر چهل سال جوانی ام را به من برگرداند و من این مطلب را تا به حال برای مردم اظهار نکردم. متوکل سران ابی طالب و فرزندان عباس و قریش را خواست و مشورت کرد آنها گفتند در فلان تاریخ زینب دختر حضرت فاطمه علیه السلام وفات یافته است ولی آن زن می گفت دروغ است .
متوکل گفت: من از فرزندان عباس نیستم اگر نتوانم حجت و دلیلی نقض سخن این زن بیاورم.
اطرافیان گفتند: امام هادی علیه السلام را بخواه امید است که پاسخی داشته باشد.
امام هادی علیه السلام به آن زن فرمود: گوشت بدن فرزندان فاطمه سلام الله علیها بر درندگان حرام است بنابراین اگر راست می گوئی داخل محوطه درندگان بشو.
آن زن گفت: دیگران که در این مجلس مدعی هستند از فرزندان امام حسن و امام حسین علیهما السلام هستند داخل شوند.
متوکل به حضرت هادی علیه السلام گفت: شما خودتان داخل شوید.
امام فرمود: مانعی ندارد، نردبانی آوردند و در محوطه ای که شش شیر بود امام داخل شد پس از ورود امام تمام شیرها خود را به امام نزدیک کردند و امام دست بر سر آنها می کشید
وزیر متوکل گفت: تا این خبر منتشر نشده حضرت را خارج کن.
متوکل گفت: ای ابوالحسن ما قصد سوئی نسبت به تو نداشتیم، فقط می خواستیم به گفته ات یقین پیدا کنیم، دوست دارم که بیرون بیایی امام هادی علیه السلام برخاست و به طرف نردبان حرکت کرد در حالی که همه شیرها خود را به لباس حضرت می مالیدند امام روی اولین پله نردبان که قرار گرفت متوجه شیرها شد و با دست اشاره کرد که بر گردند و شیر ها برگشتند، امام از محوطه شیران خارج شد و فرمود: هر کس می پندارد که از فرزندان فاطمه است در این مکان برود
متوکل به آن زن گفت: داخل محل شیران برو آن زن گفت: شما را به خدا دست نگه دارید من ادعای باطلی کردم من دختر فلانی هستم تنگ دستی و فشار مرا به این کار وادار کرد.
متوکل گفت: او را داخل محوطه شیران بیافکنند. در این هنگام مادر متوکل شفاعت کرد و او را نجات داد.
منبع : بحار الانوار ج ۵۰ ص ۱۴۹